ققنوس مادری
مادرم چشم خیس مرا دید و ناله کرد
ای وای ،فکر کدامین سبوی خشک
فرزند نازک دل مرا
تا کیمیای سرخ جدایی کشانده است
دستش چو بوی یاس
اشک از رخم گرفت
ارام و بی صدا
اغوش را گشود
تا در کنار او غم را کشم به دار
گفتم
بگو به من
راز نهانی ات
در سینه ات چه نشاندی بگو به من
مادر سکوت قلب صبورت مرا شکست
مادر چروک صورت زردت مرا گسست
من در پی تو امده ام در جهان تو
مادر غروب صبح امیدت مرا شکست
........................................
.......................
هجای هزاران امید ناب
در کوچه های جهان می پراکند
مثل ققنوس
می سوزد تا متولد شوی
مثل فاطمه
سوخت تا از وجودش شیعه متولد شد
اول ممات بعد حیات
اینچنین است که جاودانه میشوی
اری
نستوهی وجود ،به اعجاز مادر است
دل نوشته ای در شب شهادت بی بی دو عالم