سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اصحاب یمین

داستانزندگی من

میدانی چگونه به دنیا امدم؟

روزی از روزها قطره ای از گونه ماه بر دامن زمین چکید

غمناک و پر شر و شور

پر بار و کم جان

کوری و کری و لنگی و گنگی ،میراث این سقوط بی بازگشت بود

زمزمه نمکین صلوات ،و سرود جان بخش دعا هم تنها رهاورد این سفر پر فراز و نشیب

شمع وجودم ،به عنایت او روشن شد

وتن رنجورم به نگاهش مخمور

در پیچاپیچ چه کنم چه کنم ها

سکوت لاله های دشت را به ترنم کشاند

 سرود زندگی  روان شد

وتلالو طلایی افتاب  از روزنه مهربانیش بر سراچه تنهاییم تابید

 در گرمای بیدریغش ذوب شدم

وچون ذره ای در کشاکش نور

به رقص امدم 

**>

امروز سالهاست که چون پرنده ای در دستانش بالا و پایین میپرم

گاهی میروم تا انتهای بی او شدن

واو دوباره می خواندم

بیییییییییا بییییا

بنده ،نه،!!

بیانازنین افریده ام،

.

.

شرمنده ام،اه هههههه

 

خون از چشمانم جاری می شود.

.

 با دستان رحمتش اشک از رخم بر میگیرد

.

کتابچه تکالیفم را ،دوباره پاک میکند

.

و دوباره مرا میبخشد و در اغوش محبتش مینشاند

و میگوید

الم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبد واالشیطان انه لکم عدو المبین .

انه لکم عدو مبین

(ایا با تو عهد نکردیم که پیروی شیطان نکن که او برای {کل }شما{انسانها }دشمنی اشکار است

.

.ومن

دلخوشم و فراموش کار

ودوباره منم و رفتنها و باز امدنها

کوری وگنگی و لنگی و منگی

بارها از چاهها بیرونم کشانده

و دوباره سقوط کرده ام

باید از انان که کودکی معلول دارند پرسید :

ایا شما از چنین کودکی خسته نشده اید ؟

پس چرا باز خدای من مرا تحمل می کند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خودم از خودم خسته شده ام اما او هنوز به من امید وار است !!!!!!!!!!!

دنیایم را شرح دادم

نمیدانم ،خدا به داد اخرتم برسد

وقتی نگاهش را از من گرفت

وقتی پرونده های سیاهم را به دستم سپرد

وقتی دستم را رها کرد و در هیاهوی محشر گم شدم

وقتی فریادم به جایی نرسید

وقتی پس از همه رنج و عذاب دنیوی که زاییده طبیعت ان است

دوباره فرشتگان عذاب مرا  میکشانند

نمی دانم

خدا خودش به دادم برسد

امان از لحظه غفلت که شاهدم باشی

 


+ نوشته شده در چهارشنبه 92/4/19ساعت 2:35 عصر توسط عابر نظرات ( ) |